جدول جو
جدول جو

معنی پیش کوهه - جستجوی لغت در جدول جو

پیش کوهه
برآمدگی جلو زین اسب، قربوس
تصویری از پیش کوهه
تصویر پیش کوهه
فرهنگ فارسی عمید
پیش کوهه(هََ / هََ)
قادمۀ سرج. قاچ زین. قربوس زین. برآمدگی جلوی زین اسب:
به پیشکوهۀ زین برنهاده... چو یوغ
سوار گشته بر آن مرکبان رهوارم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
پیش کوهه
برآمدگی جلو زین اسب قاچ زین قربوس زین به پیشکوهه زین بر نهاده... چو یوغ سوار گشته بر آن مرکبان رهوارم. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زین کوهه
تصویر زین کوهه
برآمدگی جلو و عقب زین اسب، کوهۀ زین، قربوس زین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس کوهه
تصویر پس کوهه
عقب زین اسب
فرهنگ فارسی عمید
نام سابق شهرستانی از استان پنجم کشور که امروز به ایلام شهرت دارد، رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران استان پنجم شهرستان ایلام شود، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
نام کوهی به دوهزار مازندران، (سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو بخش انگلیسی ص 153)
لغت نامه دهخدا
محلی در جنوب دهک بلوچستان
لغت نامه دهخدا
گمان میکنم در بیت ذیل بمعنی مقدمۀ سپاه باشد، پیش صف ؟ یا پیش حمله ؟ (یادداشت بخط مؤلف) :
نگهبان ایشان همی بود ریو
که بودی دلیر و هشیوار و نیو
بگاه نبرد او بدی پیش کوس
نگهبان گردان و داماد طوس،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(شِ)
غرم. (لغت فرس اسدی) (یادداشت مؤلف) : گوشت بز کوهی و میش کوهی بدو (به گوشت گاو کوهی) نزدیک باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
زین کوده است که قرپوس و بلندی پیش زین باشد. (برهان). بلندی پیش زین را گویند. (جهانگیری). زین کوده و قاش زین. (ناظم الاطباء). بلندی پیش زین که قرپوس زین خوانند. (فرهنگ رشیدی). قرپوس زین است یعنی بلندی پیش زین... و آن را کوهۀ زین نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج) :
به ناوردگه رفت و آنگه چو باد
رسید و به زین کوهه سر برنهاد.
اسدی.
درآمد به هنجار ره ره نورد
ز زین کوهه آویخت گرز نبرد.
اسدی.
به کم زانکه مرغی زند سر در آب
ز زین کوهه بربودش اندر شتاب.
اسدی.
سیرم پشتش از ادیم سیاه
مانده زین کوهه رامیان دو راه.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 73)
لغت نامه دهخدا
(پَ هََ / هَِ)
سپاهی که پنج فوج داشته باشد و به عربی آن را خمیس گویند. مقدمه، قلب، میمنه، میسره و ساقه، و کوهه بمعنی کوه و حمله و موج بزرگ و سیلاب آمده و همه اینجا مناسب اند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
مقابل سپس رویه: قبیل، آنچه پیش رویه فرودآرد ریسنده از ریسمان، و دبیر، آنچه سپس رویه آرد وقت رشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مقابل پشت کوه. قسمت قدامی کوه. آن سوی کوه که برابر باشد، نزدیک کوه و در دامنۀ آن
لغت نامه دهخدا
سپاهی که پنج فوج داشته باشد و بعربی آنرا خمیس گویند: مقدمه قلب میمنه میسره و ساقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زین کوهه
تصویر زین کوهه
برآمدگی جلو و عقب زین (اسب) قربوس زین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس کوهه
تصویر پس کوهه
عقب زین اسب
فرهنگ لغت هوشیار
نزدیک کوه و قرب دامنه آن، قسمت قدامی کوه ظن سوی کوه که برابر باشد مقابل پشت کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زین کوهه
تصویر زین کوهه
((نْ. هِ))
برآمدگی جلو و عقب زین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پس کوهه
تصویر پس کوهه
قسمت عقب زین، مؤخر، قیقب، مقابل پیشکوهه، قربوس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشکوهه
تصویر پیشکوهه
((هِ))
برآمدگی جلو زین اسب
فرهنگ فارسی معین
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی شیرینی
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشانی بند پارچه ای زنان
فرهنگ گویش مازندرانی
کنار آتش، رسمی در مراسم عروسی
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که در سواری دو ترکه جلوی سوار کار می نشیند، قسمت پیشین چادرشبی که زنان به کمر بندند
فرهنگ گویش مازندرانی